وحدثنی إبراهیم بن العلاف البصری قال، سمعت سلاماً أبا المنذر یقول: قال عاصم بن بهدلة حدثنی زر بن حبیش عن عبد الله بن مسعود قال: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : (إذا رأیتم معاویة بن أبی سفیان یخطب على المنبر فاضربوا عنقه "
پیامبرص فرمود: هرگاه دیدید معاویه را بر روی منبر صحبت می کند،گردنش را بزنید
انساب الاشراف ج2ص122 طبق مکتبه شامله
بررسی سند :
راوی اول: إبراهیم بن الحسن الباهلی
ابوحاتم در الثقات اورده
ابن حجر در التقریب : ثقة
ابوزرعه:کان شیخا ثقة
راوی دوم: سلام بن سلیمان المزنی
ابوحاتم رازی: صدوق صالح الحدیث
ابن حجر: در التقریب : صدوق
راوی سوم:عاصم بن أبی النجود الأسدی
ابن حبان در الثقات او را اورده : کان من القراء
ابوزرعه : ثقة
احمدبن حنبل: کان رجلا صالحا ، قارئا للقرآن ، وأهل الکوفة یختارون قراءته ، وأنا أختارها ، وکان خیرا ثقة
راوی چهارم: زر بن حبیش الأسدی
ابن حبان در الثقات او را اورده
ابن حجر عسقلانی: ثقة جلیل
یحیی بن معین : ثقه
عبدالله بن مسعود:
صحابی
المجید
َخْبَرَنِی عِصْمَةُ بْنُ عصامٍ، قَالَ: قَالَ حَنْبَلٌ: أَرَدْتُ أَنْ أَکْتُبَ کِتَابَ صِفِّینَ وَالْجَمَلَ عَنْ خَلَفِ بْنِ سَالِمٍ، فَأَتَیْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أُکَلِّمُهُ فِی ذَاکَ وَأَسْأَلُهُ، فَقَالَ: وَمَا تَصْنَعُ بِذَاکَ وَلَیْسَ فِیهِ حَلَالٌ وَلَا حَرَامٌ؟ وَقَدْ کَتَبْتُ مَعَ خَلَفٍ حَیْثُ کَتَبَهُ، فَکَتَبْتُ الْأَسَانِیدَ وَتَرَکْتُ الْکَلَامَ، وَکَتَبَهَا خَلَفٌ، وَحَضَرْتُ عِنْدَ غُنْدَرٍ وَاجْتَمَعْنَا عِنْدَهُ، فَکَتَبْتُ أَسَانِیدَ حَدِیثِ شُعْبَةَ وَکَتَبَهَا خَلَفٌ عَلَى وَجْهِهَا ، قُلْتُ لَهُ: وَلِمَ کَتَبْتَ الْأَسَانِیدَ وَتَرَکْتَ الْکَلَامَ؟ قَالَ: أَرَدْتُ أَنْ أَعْرِفَ مَا رَوَى شُعْبَةُ مِنْهَا. قَالَ حَنْبَلٌ: فَأَتَیْتُ خَلَفًا فَکَتَبْتُهَا، فَبَلَغَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ لِأَبِی: خُذِ الْکِتَابَ فَاحْبِسْهُ عَنْهُ، وَلَا تَدَعْهُ یَنْظُرُ فِیهِ.
حنبل (پسر عموی احمد بن حنبل) نقل می کند که تصمیم گرفتم تا کتابی در مورد جنگ صفین و جمل با کمک و با استفاده از خلف بن سالم بنویسم.پس به نزد احمد بن حنبل آمدم تا از او در این مورد سوال کنم.احمد بن حنبل گفت : چرا می خواهی چنین کاری بکنی در حالی که در این امر نه حلالی است و نه حرامی؟ { منظور احمد این است که تصمیمت کار مهم و قابل توجهی نیست } در حالی که من اسناد مربوط به جنگ جمل و صفین را جمع آوری کرده ام و سخن گفتن در مورد آن را ترک کرده ام و خلف بن سالم آن را نوشته است و من پیش غندر (محمد بن جعفر) حاضر شدم و در نزد او مطالب را جمع آوری کردیم و من سند های حدیث شعبة در این مورد را نوشتم و خلف بن سالم آن ها را نوشت.حنبل (پسر عموی احمد بن حنبل) می گوید گفتم : چرا سند ها را نوشتی ولی سخنان مربوط به آن را ترک کردی؟ احمد بن حنبل در پاسخ می گوید : خواستم تا ببینم شعبة در مورد جمل و صفین چه چیزی روایت کرده است.حنبل (پسر عموی احمد بن حنبل) گفت : پس من به نزد خلف بن سالم رفتم و مطالب مربوط به جنگ جمل و صفین را نوشتم و خبر این کارم به احمد بن حنبل رسید و او به پدرم گفت : کتاب را از حنبل بگیر و پنهان کن و نگذار به آن نگاه کند.
السنة لابی بکر بن الخلال،ج2،ص464،ح723 ط دار الرایة
به راستی مگر جنگ صفین بر علیه امیر المومنین علیه السلام و وقائع ان که بسیاری از تابعین و صحاب هم با معاویه در ان شریک بودند ، چه واقعیت هایی را اشکار می کند که احمد بن حنبل از اشکار شدن ان می هراسد ؟
دستور و ماموریت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به امیرالمومنین علیه السلام برای جنگ با معاویه و عایشه و خوارج .... به سند معتبر از مصادر اهل سنت
حدثنا عباد بن یعقوب قال نا الربیع بن سعید قال نا سعید بن عبید عن علی بن ربیعة عن علی قال عهد إلیّ رسول الله صلى الله علیه وسلم فی قتال الناکثین والقاسطین والمارقین.
على فرمود: رسول خدا، از من براى جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقین مامور کرد .
البزار البحر الزخار (مسند البزار)، ج3، ص26ـ 27، ح774، مؤسسة علوم القرآن، مکتبة العلوم والحکم - بیروت
هیثمى بعد از نقل این روایت میگوید:
رواه البزار والطبرانی فی الأوسط وأحد إسنادی البزار رجاله رجال الصحیح غیر الربیع بن سعید ووثقه ابن حبان.
این روایت را بزار و طبرانى نقل کرده اند که رجال سند بکى از نقلهاى بزار، راویان صحیح بخارى هستند غیر از ربیع بن سعید که ابن حبان او را نیز توثیق کرده است.
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج7، ص 238، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة
ایا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امر به قتال با مومنین می کند ؟ یا اهل جمل و صفین و نهروان مومن نبودند ؟
اعتراف و اذعان صحیح مسلم به
مسلم در صحیحش از عبد الرحمن بن عبد رب الکعبه که از روات ثقه نزد اهل سنت است نقل می کند که گفت :
عن عبد الرحمن بن عبد رب الکعبة قال دخلت المسجد فإذا عبد الله بن عمرو بن العاص جالس فی ظل الکعبة والناس مجتمعون علیه فأتیتهم فجلست إلیه فقال ... فقلت له أنشدک الله آنت سمعت هذا من رسول الله صلى الله علیه وسلم فأهوى إلى أذنیه وقلبه بیدیه وقال سمعته أذنای ووعاه قلبی فقلت له هذا بن عمک معاویة یأمرنا أن نأکل أموالنا بیننا بالباطل ونقتل أنفسنا والله یقول ( یا أیها الذین آمنوا لا تأکلوا أموالکم بینکم بالباطل إلا أن تکون تجارة عن تراض منکم ولا تقتلوا أنفسکم إن الله کان بکم رحیما ) قال فسکت ساعة ثم قال أطعه فی طاعة الله واعصه فی معصیة الله !
«وارد مسجد شدم و دیدم که عبد الله بن عمرو بن عاص در سایه ی کعبه است و مردم نزد او جمع شده اند؛ پس من نیز به نزد آنها رفتم و نشستم؛ پس او احادیثی نقل کرد ... پس من گفتم: تو را به خدا سوگند میدهم، آیا خودت این ها را از رسول الله صلی الله علیه وآله شنیدی ؟
عبد الله بن عمرو بن العاص با دو دستش به گوش هایش و قلبش اشاره کرد و گفت: گوش هایم شنیدند و قلبم آن را حفظ کرد.
[عبد الرحمن بن عبد رب الکعبه می گوید:] گفتم: این پسر عمویت معاویه به ما دستور می دهد تا اموالمان را به باطل بخوریم و خودمان را بکشیم و خداوند در قرآن می فرماید: ((ای کسانی که ایمان آوردهاید! اموال یکدیگر را به باطل (و از طرق نامشروع) نخورید، مگر اینکه تجارتی با رضایت شما انجام گیرد. و خودکشی نکنید! خداوند نسبت به شما مهربان است.)) (نساء: 29)
عبد الله بن عمرو بن العاص مدتی ساکت شد و سپس گفت: از او (معاویه) در مواردی که اطاعت از خداست، اطاعت کن و در مواردی که معصیت خداست، نافرمانی کن !»
صحیح مسلم ج 3 ص 1472 ح 1844
حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ یَعْقُوبَ، قَالَ: نا السَّیِّدُ بْنُ عِیسَى، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی خَالِدٍ، عَنْ قَیْسِ بْنِ أَبِی حَازِمٍ، قَالَ: قَالَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: انْفِرُوا بِنَا إِلَى بَقِیَّةِ الْأَحْزَابِ، انْفِرُوا بِنَا إِلَى مَا قَالَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، إِنَّا نَقُولُ:صَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، وَیَقُولُونَ: کَذَبَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ
به قیس بن ابی حازم گفته شد: چرا علی (علیه السلام) را دشمن می داری؟ گفت: زیرا از او شنیدم که می گفت: برای نبرد با باقی مانده احزاب برخیزید و حرکت کنید به سوی کسانی که می گویند خدا و رسولش دروغ گفتند و ما می گوییم که خدا و رسولش راست گفتند
مسند البزار = البحر الزخار، ج 2 ص 191 ح 571
بررسی سندی :
عباد بن یعقوب الرواجنی: ابن حجر: صدوق ؛ الذهبی: صادق فی الحدیث
السید بن عیسی: توسط ابن حبان توثیقش شده . الثقات ج 6 ص 434 رقم 8453 السید بن عیسى شیخ من أهل الکوفة
إسماعیل بن أبی خالد الفدکی: صدوق حسن الحدیث
قیس بن ابی حازم : ثقة
حدثنی إسماعیل أبو معمر نا ابن نمیر عن الأعمش قال قیل لقیس بن أبی حازم لأی شیء أبغضت علیا قال لأنی سمعته یقول انفروا معی إلى بقیة الأحزاب إلى من یقول کذب الله ورسوله ونحن نقول صدق الله ورسوله
به قیس بن ابی حازم گفته شد: چرا علی (علیه السلام) را دشمن می داری؟ گفت: زیرا از او شنیدم که می گفت: برای نبرد با باقی مانده احزاب برخیزید و حرکت کنید به سوی کسانی که می گویند خدا و رسولش دروغ گفتند و ما می گوییم که خدا و رسولش راست گفتند
السنة لعبد الله بن أحمد ج 2 ص 565 ح 1322
بررسی سند روایت:
إسماعیل بن إبراهیم الهذلی: ثقة
عبد الله بن نمیر الهمدانی: ثقة
سلیمان بن مهران الأعمش: ثقة حافظ (الحکم بن عتیبة الکندی: ثقة ثبت)
قیس بن أبی حازم البجلی: ثقة
ابن تیمیه تصریح می کند که بسیاری از صحابه و تابعین با امیرالمومنین علیه السلام دشمنی می کردند
وَلَمْ یَکُنْ کَذَلِکَ عَلِیٌّ، فَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ الصَّحَابَةِ وَالتَّابِعِینَ کَانُوا یُبغِضُونَهُ وَیَسُبُّونَهُ وَیُقَاتِلُونَهُ
و بسیاری از صحابه و تابعین بغض علی را داشتند و او را سب می کردند و با او می جنگیدند
منهاج السنه ج۷ ص۱۳۷ و ۱۳۸
یا جایی که ابن تیمیه اینگونه به دستور سب حضرت توسط معاویه ملعون اشاره می کند :
لما أمره معاویة بالسب فأبى فقال ما منعک أن تسب علی بن أبی طالب ؟ فقال ثلاث قالهن رسول الله صلى الله علیه وسلم فلن أسبه لأن یکون لی واحدة منهن أحب إلی من حمر النعم الحدیث ، فهذا حدیث صحیح رواه مسلم فی صحیحه ... .
اما روایت سعد : هنگامی که معاویه به سعد بن أبی وقاص فرمان که داد که علی علیه السلام را سبّ نماید ، وی از سبّ علی علیه السلام خودداری کرد . معاویه گفت : چه چیزی تو را از سب ودشنام دادن به علی باز می دارد؟ سعد گفت : سه فضیلت از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در شأن على علیه السّلام شنیدم که با توجه به آن ها، هیچگاه به سبّ و دشنام اقدام نمىکنم که اگریکى از آن سه خصلت را در حق من فرموده بود براى من بهتر و ارزندهتر از شتران سرخ مو بود ،این حدیث صحیحی است که مسلم در صحیحش آن را نقل کرده است
منهاج السنة ، ج3 ، ص15 ، ط دار الکتب العلمیة ، بیروت ، 1420 هـ .
ابن اثیر مورخ شهیر نزد اهل سنت هم اذعان و تصریح می کند که یکی از شروط امام حسن مجتبی برای معاویه ملعون عدم سب معاویه نسبت به امیرالمومنین علیه السلام بود که معاویه ملعون به ان وفا نکرد :
وکان الذی طلب الحسن من معاویة أن یعطیه ما فی بیت مال الکوفة ومبلغه خمسة آلاف وخراج دارابجرد من فارس وأن لا یشتم علیا فلم یجبه إلی الکف عن شتم علی فطلب أن لا یشتم وهو یسمع فأجابه إلی ذلک ثم لم یف له به أیضا
«و آن چیزهایی که حسن علیه السلام از معاویه خواست، این بود که موجودی خزانه کوفه را به وی تحویل بدهد که مبلغ آن 5000 بود و همچنین مالیات دارابگرد فارس را به وی بدهد و همچنین علی علیه السلام را ناسزا نگوید. [معاویه همه شرطها را قبول کرد، ولی] شرط ناسزا نگفتن را نپذیرفت؛ لذا [امام حسن علیه السلام ] از وی خواست که در حضور وی، امیرالمومنین علیه السلام را ناسزا نگوید. معاویه ابتدا این شرط را قبول کرد، ولی بعدا به آن نیز وفا نکرد.
الکامل فی التاریخ ج 3 ص 272 و المختصر فی أخبار البشر ج 1 ص 126
ابن کثیر دمشقی در کتاب "البدایة و النهایة"این گونه تصریح می کند که :
وکلهم قد کان ناصبیا إلا الامام عمر التقیا
و همه (خلفای) بنی امیه غیر از عمر بن عبدالعزیز ناصبی بودند
البدایة و النهایة.ج15 ص330.ط دار ابن کثیر
ذهبی در توصیف بنی امیه می گوید :
فی آل مروان نصب ظاهر سوى عمر بن عبد العزیز ... .
مروانیان غیر از عمربن عبد العزیز دشمن علی بودند
سیر اعلام النبلاء ، ج 5 ، ص113
ذهبی نقل می کند وقتی امام سجاد علیه السلام از مروان بن حکم علت ناسزا گفتنش به امیر المومنین علیه السلام را می پرسند او می گوید چون کار ما جز با این کار جلو نمی رود !!
وروی عُمَر بْن عَلِیِّ بْن الْحُسَیْنِ، عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ مروان: مَا کان فی القوم أدفع عَنْ صاحبنا من صاحبکم - یعنی علیًّا - عَنْ عثمان، قَالَ: فَقُلْتُ: مَا بالُکُم تسُبُّونه على المنابر! قَالَ: لَا یستقیم الأمر إلّا بذلک، رواه ابن أبی خَیْثَمَة. بإسناد قویٍّ، عَنْ عُمَر.
امام سجاد﴿علیه السلام﴾ به مروان فرمود :«چرا امام علی را بر روی منبرها دشنام میدهید»؟ مروان گفت:«جز با آن، کار پیش نمیرود!»
تاریخ الإسلام، شمس الدین ذهبی ، تحقیق بشار (ج2/ ص254)
ابن کثیر در مورد مروان بن حکم حاکم معاویه تصریح می کند که :
وَلَمَّا کَانَ مُتَوَلِّیًا عَلَى الْمَدِینَةِ لِمُعَاوِیَةَ کَانَ یَسُبُّ عَلِیًّا کُلَّ جُمُعَةٍ عَلَى الْمِنْبَرِ،
و هنگامی که او والی مدینه برای معاویه بود، هر جمعه بر منبر به حضرت علی -علیه السّلام- را سب می کرد..
البدایه و النهایه ج۱۱ ص۷۱۲
یا ابی الفداء در تاریخش می نویسد :
کان خلفاء بنی أمیة یسبون علیاً رضی الله عنه من سنة إِحدى وأربعین وهی السنة التی خلع الحسن فیها نفسه من الخلافة إلى أول سنة تسع وتسعین آخر أیام سلیمان بن عبد الملک فلما ولی عمر أبطل ذلک وکتب إِلى نوابه بإبطاله ... .
خلفای بنی امیه از سال چهل ویک که سال خلع حسن بن علی از خلافت بود تا سال نودونه آخرین روزهای حکومت سلیمان بن عبد الملک و آغاز حکومت عمر بن عبد العزیز ، علی (علیه السلام) را سب ولعن میکردند
تاریخ أبی الفداء ، فصل فی ذکر إبطال عمر بن عبد العزیز سب علی بن أبی طالب علی المنابر ، ج1 ، ص287 .
أقامها عمر بن عبد العزیز حین آلت الخلافة إلیه مقام ما کانو بنو أمیة غضب الله تعالى علیهم یجعلونه فی أواخر خطبهم من سب علی کرم الله تعالى وجهه ولعن کل من بغضه وسبه وکان ذلک من أعظم مآثره رضی الله تعالى عنه .
عمر بن عبد العزیز ، زمانی که به خلافت رسید ، احسان و نیکوکاری را به جای ناسزاگویی به علی (علیه السلام) قرار داد وزنده کرد، بنی امیه که غضب خداوند بر آنها باد ، در پایان خطبههای نماز جمعه تا زمان عمر بن عبد العزیز به علی (علیه السلام) ناسزا میگفتند که این از بهترین آثار و افتخار عمر بن عبد العزیز به شمار میرود .
روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی ، آلوسی ، ج7 ، ص456 ، ط الأولی ، دار الکتب العلمیة ، بیروت ، 1422 هـ .
یا ابن خلدون مورخ شهیر نزد اهل سنت این گونه تصریح می کند :
وکان بنو أمیة یسبون علیا فکتب عمر إلى الآفاق بترک ذلک .
بنی امیه به علی (علیه السلام) ناسزا میگفتند تا این که عمر بن عبد العزیز به تمام سرزمینها نامه نوشت و دستور به ترک آن داد .
تاریخ ابن خلدون ، ج3 ، ص75 .
یا ابن العمرانی در الإنباء فی تاریخ الخلفاء تصریح می کند :
وکان بنی امیة کلهم یلعنون علیا ـ صلوات الله علیه وسلامه ـ علی المنبر ، فمذ ولی عمر بن عبد العزیز قطع تلک اللعنة .
تمامی بنی امیه ، علی (علیه السلام) را بر فراز منبرها لعن میکردند ، تا زمانی که عمر بن عبد العزیز به حکومت رسید و دستور به ترک آن داد .
الإنباء فی تاریخ الخلفاء ، ابن العمرانی ، ص51 ، ط الأولی ، دار الآفاق العربیة ، مصر ، 1419 هـ .
یا نویری در کتب معروفش این گونه اذعان می کند :
وکان من أول ما ابتدأ به عمر بن عبد العزیز أن ترک سب علی بن أبی طالب رضی الله عنه على المنابر، وکان یسب فی أیام بنی أمیة إلى أن ولی عمر فترک ذلک .
نخستین کاری که عمر بن عبد العزیز انجام داد ، این بود که ناسزاگویی به علی بن أبی طالب (علیه السلام) را بر فراز منبرها ترک کرد ، در زمان بنی امیه علی (علیه السلام) را سب میکردند ؛ اما هنگامی که عمر بن عبد العزیز خلیفه شد ، آن را ترک کرد .
نهایة الأرب فی فنون الأدب ، النویری ، ج21 ، ص216 ، ط الأولی ، دار الکتب العلمیة ، بیروت ، 1424 هـ .
جلال الدین سیوطی در تاریخ الخلفاء اعتراف و تصریح می کند :
کان بنو أمیة یسبون علی بن أبی طالب فی الخطبة فلما ولی عمر ابن عبد العزیز أبطله وکتب إلى نوابه بإبطاله .
بنی امیه ، به علی بن أبی طالب (علیه السلام) در خطبههای نماز دشنام میدادند ؛ اما هنگامی که عمر بن عبد العزیز به خلافت رسید ، این عمل را ترک کرد و به فرماندارانش دستور ترک آن را داد .
تاریخ الخلفاء ، السیوطی ، ص194 ، ط الأولی ، مصر ، دار الفجر للتراث ، 1420 هـ .
ابن اثیر جزری مورخ شهیر نزد اهل سنت هم اعتراف می کند که :
کان بنو أمیة یسبون أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام إلى أن ولی عمر بن عبد العزیز فترک ذلک وکتب إلى العمال فی الآفاق بترکه .
بنی امیه به علی دشنام می دادند ؛ تا زمانی که عمر بن عبد العزیز به حکومت رسیده این کار را ترک نمود و به نقاط مختلف بخشنامه کرد که این کار را ترک کنند .
الکامل فی التاریخ ، حوادث سال 99 هـ ، ج5 ، ص42 .
خیر الدین الزرکلی تراج نویس معروف نزد اهل سنت هم اینگونه تصریح می کند :
وولی الخلافة بعهد من سلیمان سنة 99 ه ، فبویع فی مسجد دمشق . وسکن الناس فی أیامه ، فمنع سب علی بن أبی طالب ( وکان من تقدمه من الأمویین یسبونه على المنابر ) .
عمر بن عبد العزیز ، در سال 99 هـ بعد از سلیمان خلافت را به دست گرفت ، مردم در مسجد دمشق با وی بیعت کردند ، مردم در زمان وی آرام بودند ، پس وی از ناسزاگویی به علی بن أبی طالب (علیه السلام) که حاکمان پیش از وی از بنی امیه بر فراز منبرها انجام می دادند ، جلوگیری کرد .
الأعلام ، خیر الدین الزرکلی ، ج 5 ، ص50 .
شیخ محمود سعید بن ممدوح سنی مذهب هم این گونه تصریح می کند که :
الآثار فی هذه الجریمة البشعة وأخبارها الشنیعة متواترة ، وهذه عظیمة تصغر عندها العظائم ، وجریمة تصغر عندها الجرائم وشنیعة تتلاشی أمام بشاعتها الشنائع .
دلایل و شواهد بر این گناه و خطای زشت بیشمار و متواتر است . ومی توان گفت که این جنایت خشن به اندازهای سنگین است که دیگر جنایات بزرگ در برابرش کوچک و غیر قابل دیدن است .
غایة التبجیل ، محمود سعید ، ص283 ، ط الأولی ، مکتبة الفقیه ، الإمارات ، 1425 هـ .
حال سوال می کنیم
ایا مگر نه این است که به اذعان بزرگان نزد اهل سنت پیامبر اکرم فرمودند :
قال رسول الله صلی الله علیه و اله:
من سب علیا فقد سبنی و من سبنی فقد سب الله تعالی.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند: هر کس علی علیه السلام را فحش دهد من را فحش داده و هر کس من را فحش دهد به تحقیق خدا را فحش داده است.
المستدرک علی الصحیحین ج3 ص 131
قال عَلِیٌّ وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إنه لَعَهْدُ النبی الْأُمِّیِّ صلی الله علیه وسلم إلی أَنْ لَا یُحِبَّنِی إلا مُؤْمِنٌ ولا یُبْغِضَنِی إلا مُنَافِقٌ.
امیر المومنین علیه السلام می فرماید : قسم به خدایی که دانه را شکافت و جانداران را آفرید این عهدی است که پیامبر با من فرمود : دوست نمی دارد تو را جز مومن و دشمن نمی دارد تو را جز منافق .
صحیح مسلم ، ج 1 ص 86 رقم .78
ایا مگر نه این است که به اعتراف بزرگان اهل سنت پیامبر اکرم فرمودند :
«عادی الله من عادی علیا»
هر کسی با علی علیه السلام دشمنی کند، با خدا دشمنی کرده است.
صحیح الجامع الصغیر وزیادته، الألبانی، جلد 2، صفحه 735
ألبانی سند روایت را تصحیح کرده است.
و اما دشمنی با خداوند در قرآن کریم :
مَن کَانَ عَدُوًّا لِّلّهِ ... فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِّلْکَافِرِینَ ﴿98 البقرة﴾
وَیَوْمَ یُحْشَرُ أَعْدَاء اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ ﴿19 فصلت﴾
ذَلِکَ جَزَاء أَعْدَاء اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِیهَا دَارُ الْخُلْدِ جَزَاء بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ ﴿28 فصلت﴾
عجلونی از علمای شهیر نزد اهل سنت تصریح می کند "
وباب فضائل معاویة لیس فیه حدیث صحیح
در باب فضائل معاویه حدیث صحیحی وجود ندارد
کشف الخفاء جلد 2 صفحه 420
وَ طَائِفَةٌ وَضَعُوا لِمُعَاوِیَةَ فَضَائِلَ وَرَوَوْا أَحَادِیثَ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ فِی ذَلِکَ کُلُّهَا کَذِبٌ
و عده ای برای معاویه فضائلی را ساختند و ان را به عنوان حدیث به پیاکبر اکرم نسبت دادند که همه انها کذب است !!
منهاج السنة، جلد ۴،ص۴۰۰
ابن حجر عسقلانی هم اینگونه اعتراف به ساختگی و باطل بودن انچه بعنوان فضیلت برای معاویه نقل می شود می کند :
فأشار بهذا إلى ما اختلقوه لمعاویة من الفضائل مما لا أصل له و قد ورد فی فضائل معاویة أحادیث کثیرة لکن لیس فیها ما یصح من طریق الإسناد
و یخاری با عدم ذکر فضیلتی برای معاویه در صحیح بخاری به حدیث سازی هایی در این مورد که هیچ اصل و حقیقتی ندارند اشاره کرده ، (ابن حجر) : در فضائل معاویه احادیثی وارد شده اما هیچ کدامشان سند و طریق درست و صحیحی ندارند !!
فتح الباری بشرح صحیح البخاری.ج8 ص473.ط دار الطیبة
اسحاق بن راهویه از مشایخ حدیثی بخاری گفته است:
لا یصح عن النبی فی فضل معاویة شیء
هیچ چیزی از احادیث منتسب به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در فضل معاویه صحیح نیست.
سیر أعلام النبلاء ج 3 ص 132
عینى حنفی شارح صحیح مسلم هم این گونه اذعان می کند و مى گوید
: فان قلت: قدورد فی فضیلته ـ معاویة ـ أحادیث کثیرة. قلت: نعم، ولکن لیس فیها حدیث یصح من طریق الأسناد. نصّ علیه ابن راهویه والنسائی وغیرهما. فلذلک قال البخاری: باب ذکر معاویة ولم یقل: فضله، ولا منقبته.
یعنى اگر بگوئید: در فضیلت معاویه احادیث زیادى نقل شده، مى گوئیم: آرى، ولى از نظر سند، هیچکدام صحیح نیست. و این معنا را بزرگانى همچو إسحاق بن راهویه و نسائى و دیگران نیز گفته اند.
بدین جهت: بخارى در عنوان بحث معاویه گفته است: «باب ذکر معاویه» نام خود معاویه را آورده، ولى نگفته: باب فضل و یا مناقب معاویه. چون مناقب و فضائل، به سند صحیح نرسیده است.
عمده القاری ج 16 ص 249