بغض عجیب عایشه نسبت به اهل بیت علیهم السلام قبل از جنگ جمل که حتی حاضر به بردن نام امیرالمومنین علیه السلام هم نبود !!
قال : حدثنا عبد الله حدثنی أبى ثنا عبد الرزاق عن معمر قال قال الزهری وأخبرنی عبید الله بن عبد الله بن عتبة أن عائشة أخبرته قالت : أول ما اشتکى رسول الله صلى الله علیه و سلم فی بیت میمونة فاستأذن أزواجه ان یمرض فی بیتها فأذن له قالت فخرج ویدله على الفضل بن عباس ویدله على رجل آخر وهو یخط برجلیه فی الأرض قال عبید الله فحدثت به بن عباس فقال أتدرون من الرجل الآخر الذی لم تسم عائشة هو علی
ولکن عائشة لا تطیب له نفسا .
شعیب الأرنؤوط : إسناده صحیح على شرط الشیخین
عائشه گفت: هنگامی که بیماری رسول خدا صلی الله علیه وآله شدید شد، از همسرانش اجازه گرفت که دوران نقاهت را در خانه من بگذراند، و آن ها اجازه دادند. پس آن حضرت در حالی خارج شد که دو مرد زیر بغل های او را گرفته بودند و پاهای حضرت از شدت بیماری بر زمین کشیده می شد. عباس و یک مرد دیگر زیر بغل او را گرفته بودند. عبید الله می گوید که این قصه و سخن عائشه را با عبد الله بن عباس در میان گذاشتم؛ پس گفت: آیا می دانید آن مردی که عائشه اسم او را نیاورده چه کسی بود؟ گفتم: خیر. گفت: او علی بن أبی طالب بود اما عایشه نسبت به او دل صاف و بدون غرض نداشت .
أخرج الإمام أحمد بن حنبل فی مسنده ج 6 ص 228
و ابن حجر عسقلانی در توضیح این نقل این گونه می نویسد :
قوله قال هو علی بن أبی طالب زاد الإسماعیلی من روایة عبد الرزاق عن معمر ولکن عائشة لا تطیب نفسا له بخیر ولابن إسحاق فی المغازی عن الزهری ولکنها لا تقدر علی أن تذکره بخیر.
این جمله بخاری «قال هو علی بن أبی طالب» اسماعیلی به از عبد الرزاق از معمر نقل کرده است که: چون عایشه از علی دل خوشی نداشت. و ابن اسحاق در مغازی از زهری نقل کرده است که:چون عائشه نمی توانست از علی (علیه السلام) به نیکی یاد کند.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج2، ص156، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.
وحدثنی إبراهیم بن العلاف البصری قال، سمعت سلاماً أبا المنذر یقول: قال عاصم بن بهدلة حدثنی زر بن حبیش عن عبد الله بن مسعود قال: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : (إذا رأیتم معاویة بن أبی سفیان یخطب على المنبر فاضربوا عنقه "
پیامبرص فرمود: هرگاه دیدید معاویه را بر روی منبر صحبت می کند،گردنش را بزنید
انساب الاشراف ج2ص122 طبق مکتبه شامله
بررسی سند :
راوی اول: إبراهیم بن الحسن الباهلی
ابوحاتم در الثقات اورده
ابن حجر در التقریب : ثقة
ابوزرعه:کان شیخا ثقة
راوی دوم: سلام بن سلیمان المزنی
ابوحاتم رازی: صدوق صالح الحدیث
ابن حجر: در التقریب : صدوق
راوی سوم:عاصم بن أبی النجود الأسدی
ابن حبان در الثقات او را اورده : کان من القراء
ابوزرعه : ثقة
احمدبن حنبل: کان رجلا صالحا ، قارئا للقرآن ، وأهل الکوفة یختارون قراءته ، وأنا أختارها ، وکان خیرا ثقة
راوی چهارم: زر بن حبیش الأسدی
ابن حبان در الثقات او را اورده
ابن حجر عسقلانی: ثقة جلیل
یحیی بن معین : ثقه
عبدالله بن مسعود:
صحابی
المجید
َخْبَرَنِی عِصْمَةُ بْنُ عصامٍ، قَالَ: قَالَ حَنْبَلٌ: أَرَدْتُ أَنْ أَکْتُبَ کِتَابَ صِفِّینَ وَالْجَمَلَ عَنْ خَلَفِ بْنِ سَالِمٍ، فَأَتَیْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أُکَلِّمُهُ فِی ذَاکَ وَأَسْأَلُهُ، فَقَالَ: وَمَا تَصْنَعُ بِذَاکَ وَلَیْسَ فِیهِ حَلَالٌ وَلَا حَرَامٌ؟ وَقَدْ کَتَبْتُ مَعَ خَلَفٍ حَیْثُ کَتَبَهُ، فَکَتَبْتُ الْأَسَانِیدَ وَتَرَکْتُ الْکَلَامَ، وَکَتَبَهَا خَلَفٌ، وَحَضَرْتُ عِنْدَ غُنْدَرٍ وَاجْتَمَعْنَا عِنْدَهُ، فَکَتَبْتُ أَسَانِیدَ حَدِیثِ شُعْبَةَ وَکَتَبَهَا خَلَفٌ عَلَى وَجْهِهَا ، قُلْتُ لَهُ: وَلِمَ کَتَبْتَ الْأَسَانِیدَ وَتَرَکْتَ الْکَلَامَ؟ قَالَ: أَرَدْتُ أَنْ أَعْرِفَ مَا رَوَى شُعْبَةُ مِنْهَا. قَالَ حَنْبَلٌ: فَأَتَیْتُ خَلَفًا فَکَتَبْتُهَا، فَبَلَغَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ لِأَبِی: خُذِ الْکِتَابَ فَاحْبِسْهُ عَنْهُ، وَلَا تَدَعْهُ یَنْظُرُ فِیهِ.
حنبل (پسر عموی احمد بن حنبل) نقل می کند که تصمیم گرفتم تا کتابی در مورد جنگ صفین و جمل با کمک و با استفاده از خلف بن سالم بنویسم.پس به نزد احمد بن حنبل آمدم تا از او در این مورد سوال کنم.احمد بن حنبل گفت : چرا می خواهی چنین کاری بکنی در حالی که در این امر نه حلالی است و نه حرامی؟ { منظور احمد این است که تصمیمت کار مهم و قابل توجهی نیست } در حالی که من اسناد مربوط به جنگ جمل و صفین را جمع آوری کرده ام و سخن گفتن در مورد آن را ترک کرده ام و خلف بن سالم آن را نوشته است و من پیش غندر (محمد بن جعفر) حاضر شدم و در نزد او مطالب را جمع آوری کردیم و من سند های حدیث شعبة در این مورد را نوشتم و خلف بن سالم آن ها را نوشت.حنبل (پسر عموی احمد بن حنبل) می گوید گفتم : چرا سند ها را نوشتی ولی سخنان مربوط به آن را ترک کردی؟ احمد بن حنبل در پاسخ می گوید : خواستم تا ببینم شعبة در مورد جمل و صفین چه چیزی روایت کرده است.حنبل (پسر عموی احمد بن حنبل) گفت : پس من به نزد خلف بن سالم رفتم و مطالب مربوط به جنگ جمل و صفین را نوشتم و خبر این کارم به احمد بن حنبل رسید و او به پدرم گفت : کتاب را از حنبل بگیر و پنهان کن و نگذار به آن نگاه کند.
السنة لابی بکر بن الخلال،ج2،ص464،ح723 ط دار الرایة
به راستی مگر جنگ صفین بر علیه امیر المومنین علیه السلام و وقائع ان که بسیاری از تابعین و صحاب هم با معاویه در ان شریک بودند ، چه واقعیت هایی را اشکار می کند که احمد بن حنبل از اشکار شدن ان می هراسد ؟
دستور و ماموریت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به امیرالمومنین علیه السلام برای جنگ با معاویه و عایشه و خوارج .... به سند معتبر از مصادر اهل سنت
حدثنا عباد بن یعقوب قال نا الربیع بن سعید قال نا سعید بن عبید عن علی بن ربیعة عن علی قال عهد إلیّ رسول الله صلى الله علیه وسلم فی قتال الناکثین والقاسطین والمارقین.
على فرمود: رسول خدا، از من براى جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقین مامور کرد .
البزار البحر الزخار (مسند البزار)، ج3، ص26ـ 27، ح774، مؤسسة علوم القرآن، مکتبة العلوم والحکم - بیروت
هیثمى بعد از نقل این روایت میگوید:
رواه البزار والطبرانی فی الأوسط وأحد إسنادی البزار رجاله رجال الصحیح غیر الربیع بن سعید ووثقه ابن حبان.
این روایت را بزار و طبرانى نقل کرده اند که رجال سند بکى از نقلهاى بزار، راویان صحیح بخارى هستند غیر از ربیع بن سعید که ابن حبان او را نیز توثیق کرده است.
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج7، ص 238، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة
ایا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امر به قتال با مومنین می کند ؟ یا اهل جمل و صفین و نهروان مومن نبودند ؟
اعتراف و اذعان صحیح مسلم به
مسلم در صحیحش از عبد الرحمن بن عبد رب الکعبه که از روات ثقه نزد اهل سنت است نقل می کند که گفت :
عن عبد الرحمن بن عبد رب الکعبة قال دخلت المسجد فإذا عبد الله بن عمرو بن العاص جالس فی ظل الکعبة والناس مجتمعون علیه فأتیتهم فجلست إلیه فقال ... فقلت له أنشدک الله آنت سمعت هذا من رسول الله صلى الله علیه وسلم فأهوى إلى أذنیه وقلبه بیدیه وقال سمعته أذنای ووعاه قلبی فقلت له هذا بن عمک معاویة یأمرنا أن نأکل أموالنا بیننا بالباطل ونقتل أنفسنا والله یقول ( یا أیها الذین آمنوا لا تأکلوا أموالکم بینکم بالباطل إلا أن تکون تجارة عن تراض منکم ولا تقتلوا أنفسکم إن الله کان بکم رحیما ) قال فسکت ساعة ثم قال أطعه فی طاعة الله واعصه فی معصیة الله !
«وارد مسجد شدم و دیدم که عبد الله بن عمرو بن عاص در سایه ی کعبه است و مردم نزد او جمع شده اند؛ پس من نیز به نزد آنها رفتم و نشستم؛ پس او احادیثی نقل کرد ... پس من گفتم: تو را به خدا سوگند میدهم، آیا خودت این ها را از رسول الله صلی الله علیه وآله شنیدی ؟
عبد الله بن عمرو بن العاص با دو دستش به گوش هایش و قلبش اشاره کرد و گفت: گوش هایم شنیدند و قلبم آن را حفظ کرد.
[عبد الرحمن بن عبد رب الکعبه می گوید:] گفتم: این پسر عمویت معاویه به ما دستور می دهد تا اموالمان را به باطل بخوریم و خودمان را بکشیم و خداوند در قرآن می فرماید: ((ای کسانی که ایمان آوردهاید! اموال یکدیگر را به باطل (و از طرق نامشروع) نخورید، مگر اینکه تجارتی با رضایت شما انجام گیرد. و خودکشی نکنید! خداوند نسبت به شما مهربان است.)) (نساء: 29)
عبد الله بن عمرو بن العاص مدتی ساکت شد و سپس گفت: از او (معاویه) در مواردی که اطاعت از خداست، اطاعت کن و در مواردی که معصیت خداست، نافرمانی کن !»
صحیح مسلم ج 3 ص 1472 ح 1844
شبهه : در روایتی در وسائل الشیعه امده که امام علی (علیه السلام ) کسانی را که با ایشان جنگیده اند را اخوان خطاب کرده اند ، پس ما هم نبایداز خوارج و اهل صفین یعنی لشکر معاویه بد گویی کنیم !!!
روایت :
عن الامام الصادق عن ابیه (علیهما السلام): (أنّ علیاً (علیه السلام) لم یکن ینسب أحداً من أهل حربه إلى الشرک ولا إلى النفاق ولکن یقول: هم اخواننا بغوا علینا ).
همانا حضرت علی علیه السلام احدی از محاربینش را به شرک و نفاق منسوب نکرد؛ ولکن می گفت: ایشان اخوان (برادران ما) هستند که علیه ما بغی ورزیدند.
وسائل الشیعة ط-آل البیت نویسنده : الحر العاملی، الشیخ أبو جعفر جلد : 15 صفحه : 83
جواب :
در ذیل روایت مرحوم حر عاملی بر فرض صحت ، ان را از جهت تقیه می داند
أقول : هذا محمول على التقیة .
نام کتاب : وسائل الشیعة ط-آل البیت نویسنده : الحر العاملی، الشیخ أبو جعفر جلد : 15 صفحه : 83
ثانیا انچه در این نقل امده که حضرت ان را به طرف مقابلشان در جنگ نسبت نداده اند شرک است نه مطلق کفر ،کفر مصادیقی دارد که یکی از انان شریک قائل شدن برای خداوند است و کفر می تواند مصادیق و علت های دیگری هم داشته باشد مثل انکار و تکذیب کلام خداوند و رسولش یا نفی ضروری دین و ...
به عنوان مثال می بینیم در نهج البلاغه در نامه ای حضرت صراحتا از معاویه و لشکرش به عنوان کافر و جاحد نام می برند ..
زَعَمْتَ أَنَّکَ جِئْتَ ثَائراً بِدَمِ عُثْمانَ، وَلَقَدْ عَلِمْتَ حَیْثُ وَقَعَ دَمُ عُثْمانَ فَاطْلُبْهُ مِنْ هُنَاکَ إِنْ کُنتَ طَالباً، فَکَأَنِّی قدْ رَأَیْتُکَ تَضِجُّ مِنَ الْحَرْبِ إِذَا عَضَّتْکَ ضَجِیجَ الْجِمَالِ بِالْأَثْقَالِ، وَکَأَنِّی بِجَمَاعَتِکَ تَدْعُونِی جَزَعاً مِنَ الضَّرْبِ الْمُتَتَابِعِ، وَالْقَضَاءِ الْوَاقِعِ، وَمَصَارِعَ بَعْدَ مَصَارِعَ، إِلَی کِتَابِ اللهِ، وَهِیَ کَافِرةٌ جَاحِدَهٌ، أَوْ مُبَایِعَةٌ حَائِدَةٌ.
پاسخ به خونخواهی دروغین معاویه: خیال کردی به خونخواهی عثمان آمده ای؟ در حالی که میدانی خون او به دست چه کسانی ریخته شده، اگر راست میگویی از آنها مطالبه کن، همانا من تو را در جنگ مینگرم که چونان شتران زیر بار سنگین مانده، فریاد و ناله سرمیدهی، و میبینم که لشکریانت با بیصبری از ضربات پیاپی شمشیرها، و بلاهای سخت، و بر خاک افتادن مداوم تنها، مرا به کتاب خدا میخوانند در حالی که لشکریان تو، کافرند و در انکار، از بیعت کنندگانند و پیمانشکن.
نهج البلاغه نامه 10
یا در جای دیگر اینگونه می فرمایند :
فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا وَ لَکِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ أَسَرُّوا الْکُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَیْهِ أَظْهَرُوهُ.
قسم به خدایى که دانه را شکافت، و پدیدهها را آفرید، آنها اسلام را نپذیرفتند؛ بلکه به ظاهر تسلیم شدند، و کفر خود را پنهان داشتند، آنگاه که یاورانى یافتند آن را آشکار ساختند.
نهج البلاغه، خطبه 16.
ابن حدید معتزلی سنی معتزلی در شرح کلام حضرت اینگونه تصریح می کند :
و هذا یدل على أنه (علیه السلام) جعل محاربتهم له کفرا
این جمله مولا علی ع دلالت می کند برای اینکه حضرت امیر، جنگ با انها را جنگ با کفار می دانست
شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید: ج 15، ص 16، تحقیق: محمد أبو الفضل إبر اهیم، المکتبة العصریة،صیدا- بیروت،ط. 2008م- 1428هـ.
ثانیا روایات متعدد و معتبر در مصادر خود مخالفین داریم که حضرت به عنوان مثال لشکر معاویه را دشمنان اسلام و با تعبیر بقیة الاحزاب یاد می کنند
حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ یَعْقُوبَ، قَالَ: نا السَّیِّدُ بْنُ عِیسَى، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی خَالِدٍ، عَنْ قَیْسِ بْنِ أَبِی حَازِمٍ، قَالَ: قَالَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: انْفِرُوا بِنَا إِلَى بَقِیَّةِ الْأَحْزَابِ، انْفِرُوا بِنَا إِلَى مَا قَالَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، إِنَّا نَقُولُ:صَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، وَیَقُولُونَ: کَذَبَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ
به قیس بن ابی حازم گفته شد: چرا علی (علیه السلام) را دشمن می داری؟ گفت: زیرا از او شنیدم که می گفت: برای نبرد با باقی مانده احزاب برخیزید و حرکت کنید به سوی کسانی که می گویند خدا و رسولش دروغ گفتند و ما می گوییم که خدا و رسولش راست گفتند
مسند البزار = البحر الزخار، ج 2 ص 191 ح 571
یا در جای دیگر در مورد لشکریان جمل اینگونه می فرماید که :
أَلَا وَ إِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ خَیْلَهُ وَ رَجِلَهُ وَ إِنَّ مَعِی لَبَصِیرَتِی مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِی وَ لَا لُبِّسَ عَلَیَّ. وَ ایْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ لَا یَصْدُرُونَ عَنْهُ وَ لَا یَعُودُونَ إِلَیْهِ.
آگاه باشید ڪه شیطان حزب خود را گرد آورده و سواران و پیادگانش را بسیج کرده است .
همان بصیرت دیرین هنوز هم با من است ، چنان نیستم که چهره حقیقت را نبینم و حقیقت نیز بر من پوشیده نبوده است ؛ به خدا سوگند، بر ایشان گودالى پر آب کنم، که چون در آن افتند نتوانند بیرون شوند و چون بیرون آیند، هرگز، هوس نکنند که بار دیگر در آن افتند.
نهج البلاغه صبحی صالح، ص ۵۴خطبه ۱۰
ثانیا در موارد متعدد قرآن آمده انبیاء الهی قوم کافر خویش را برادر خویش می خواندند و این هیچ دلالتی بر عدم گمراهی و کم بودن گناه و جرمشان نمی کند:
به عنوان مثال می توان به این موارد در قران کریم اشاره کرد :
در این جا حضرت هود (علیه السلام) برادر قوم خودش ، قوم عاد خوانده می شود . ایا این دلالت بر خوب بودن قوم کافر ایشان می کند ؟!
وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ .
اعراف / ۶۵
یا از حضرت صالح به عنوان برادر قوم کافر ثمود یاد می شود :
وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءَتْکُمْ بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ هَذِهِ نَاقَهُ اللَّهِ لَکُمْ آَیَهً فَذَرُوهَا تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ .
اعراف / ۷۳
در این جا هم از حضرت شعیب (علیه السلام) برادر قوم کافرش یاد می شود ، :
وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءَتْکُمْ بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ .
اعراف / ۸۵
یا از حضرت هود پیامبر (علیه السلام) به عنوان برادر قوم کافرش یاد می شود ...
سوره مبارکه هود ، آیه ۵۰ :
وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ (۵۰) یَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى الَّذِی فَطَرَنِی أَفَلَا تَعْقِلُونَ .
هود / ۵۰
سوره شعراء ، آیه ۱۰۶ :
إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ . شعراء / ۱۰۶
سوره مبارکه شعراء ، آیه ۱۲۴ :
إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ . شعراء / ۱۲۴
سوره مبارکه شعراء ، آیه ۱۴۲ :
إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ . شعراء / ۱۴۲
سوره مبارکه شعراء ، آیه ۱۶۱ :
إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ . شعراء / ۱۶۱
ثالثا به عنوان مثال عدم انتساب صفت بی سوادی به شخص بی سواد از سوی ما دلالت بر با سواد بودن او ندارد ، و اگر هم حضرت بخاطر ملاحظاتی در برهه ای با منافقینی که با ایشان قتال کرده بودند علنا به انها منافق نگفتند دلالت بر عدم منافق بودن انها ندارد ...
حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ یَعْقُوبَ، قَالَ: نا السَّیِّدُ بْنُ عِیسَى، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی خَالِدٍ، عَنْ قَیْسِ بْنِ أَبِی حَازِمٍ، قَالَ: قَالَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: انْفِرُوا بِنَا إِلَى بَقِیَّةِ الْأَحْزَابِ، انْفِرُوا بِنَا إِلَى مَا قَالَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، إِنَّا نَقُولُ:صَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، وَیَقُولُونَ: کَذَبَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ
به قیس بن ابی حازم گفته شد: چرا علی (علیه السلام) را دشمن می داری؟ گفت: زیرا از او شنیدم که می گفت: برای نبرد با باقی مانده احزاب برخیزید و حرکت کنید به سوی کسانی که می گویند خدا و رسولش دروغ گفتند و ما می گوییم که خدا و رسولش راست گفتند
مسند البزار = البحر الزخار، ج 2 ص 191 ح 571
بررسی سندی :
عباد بن یعقوب الرواجنی: ابن حجر: صدوق ؛ الذهبی: صادق فی الحدیث
السید بن عیسی: توسط ابن حبان توثیقش شده . الثقات ج 6 ص 434 رقم 8453 السید بن عیسى شیخ من أهل الکوفة
إسماعیل بن أبی خالد الفدکی: صدوق حسن الحدیث
قیس بن ابی حازم : ثقة
حدثنی إسماعیل أبو معمر نا ابن نمیر عن الأعمش قال قیل لقیس بن أبی حازم لأی شیء أبغضت علیا قال لأنی سمعته یقول انفروا معی إلى بقیة الأحزاب إلى من یقول کذب الله ورسوله ونحن نقول صدق الله ورسوله
به قیس بن ابی حازم گفته شد: چرا علی (علیه السلام) را دشمن می داری؟ گفت: زیرا از او شنیدم که می گفت: برای نبرد با باقی مانده احزاب برخیزید و حرکت کنید به سوی کسانی که می گویند خدا و رسولش دروغ گفتند و ما می گوییم که خدا و رسولش راست گفتند
السنة لعبد الله بن أحمد ج 2 ص 565 ح 1322
بررسی سند روایت:
إسماعیل بن إبراهیم الهذلی: ثقة
عبد الله بن نمیر الهمدانی: ثقة
سلیمان بن مهران الأعمش: ثقة حافظ (الحکم بن عتیبة الکندی: ثقة ثبت)
قیس بن أبی حازم البجلی: ثقة